با خود آورده بشیر اینجا خبرهائی دگر
با خود آورده خبر او از سفرهائی دگر
این خبرهایت بماند از حسین من بگو
تا فدای او کنم هر دم قمرهائی دگر
چارفرزندم فداي تار گيسوي حسين
ميگذارد داغ او بر من اثرهائي دگر
داشتم يك آرزو تنها،چه ميشد داشتم
بهر قرباني به دامانم پسرهائي دگر
دست عباسم فداي كام خشك اصغرش
پس خودم ميگردم اينجا دور سرهائي دگر
گريه ام مال حسين است و حسين است و حسين
نام او خون ميكند هر آن جگرهائي دگر
پس بشير اينجا فقط حرف از حسين من بزن
من نميخواهم بدانم از خبرهائي دگر
- پنج شنبه
- 2
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 10:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه