تير در بين كمان است هدف را چه كنم
در از آن دور درخشيد صدف را چه كنم
طاقتم طاق شده حوصله ام كمتر از آن
مانده ام بر در ميخانه كه صف را چه كنم
هر طرف مينگرم اوست،نبينم غيري
آنكه با من شده اينگونه طرف را چه كنم
فرض بر اينكه پس از اين نخورم ديگر مي
مستي بي حد ايوان نجف را چه كنم
آمدم مست علي باشم و بيمار علي
ما كه هستيم خدا هست گرفتار علي
مانده ام اينكه پيمبر شب معراج چه كرد
رفته ديدار خدا يا كه به ديدار علي
خوش به حال در جنت كه به لب كوبه ي آن
دائمأ برده فقط نام گهربار علي
ما كجا مست،كجا عاشق و كي ديوانه
تا كسي هست چنان ميثم تمار علي
در چهل منزل علي رفته شبي مهماني
شده اين بار هم او باعث سرگرداني
شك ندارم كه بشر نيست چه نامم او را
عشق او برده بشر را طرف حيراني
خلقت عاليمان را چه كسي غير علي
بوده هم خالق و خلق فلك را باني
ابر و باد و مه و خورشيد به فرمان علي ست
به عقب شمس عجب نيست كه برگرداني
مستي از جام تو از شهد عسل شيرين تر
پيش ما جنت بي توست فقط خاكستر
محض يك بوسه به خاك قدم زوارت
ميزند اين دل ديوانه ي ما بر هر در
ما به زحمت به ركوع تو رسيديم علي
سر ما را نكني گرم به يك انگشتر
بيشتر از همه اصحاب و مريدان درت
من حسودي كنم از بين همه بر قنبر
اشهد و ان كه تو اول و آخر هستي
اشهد و ان كه تو باطن و ظاهر هستي
گفته ام قبلأ و يك بار دگر ميگويم
اشهد و ان كه تو شاهد و ناظر هستي
پس صدا ميزنمت با همه اسماء خدا
اشهد و ان كه تو قاعد و قاهر هستي
جز خداوند نداند تو كه هستي مولا
اشهد و ان كه تو پيش خدا سر هستي
هر چه در مدح تو گفتند توئي بالاتر
رويت از روي همه ماه رخان زيباتر
منكران نيز به انكار مقامت عاجز
بوده از روز مقام تو علي پيداتر
قدرت گفتن فضل تو ندارد آدم
حضرت حق شده از خلق به تو شيداتر
ما كه هستيم فقير ابن فقير ابن فقير
تو كريم ابن كريمي ز همه آقاتر
گاه گاهي نگه يار قسم ميطلبد
التماس و سحر و ذكر و قدم ميطلبد
جود و بخشندگي ات بي حد و مرز است علي
باخته آنكه ز درگاه تو كم ميطلبد
ذوالفقارت به كمر بسته اي و در ميدان
هي مبارز پي هم تيغ دودم ميطلبد
نه چهل بار،چهل سال اگر انفاق كند
آيه نازل نشود،آيه كرم ميطلبد
هيچ كس بي مدد از عشق تو قابل نشود
از در ميكده بي اذن تو داخل نشود
بوسه هر صبح زند شمس به درگاه نجف
ماه بي سجده به ايوان تو كامل نشود
درد مي آيد و با امر تو برميگردد
پس شفا بي نظر لطف تو حاصل نشود
تا كسي با مژه جارو نزند صحنت را
جامع و كامل و فهميده و فاضل نشود
آمدم خاك شوم تا پدرم باشي تو
اهل دل باشم و ذكر سحرم باشي تو
دوست دارم همه ي عمر بگردم دورت
هو به عشقت بكشم بال و پرم باشي تو
تو خداي مني و آرزويم هست علي
دائمأ مثل خدا در نظرم باشي تو
منت خلق سرم نيست تو رزاق مني
پس اجازه بده كه تاج سرم باشي تو
- پنج شنبه
- 2
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 19:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه