مفتاح صنع باب کرم بر جهان گشود
سرّ بقای نور هدی جلوه ای نمود
بشکافت پرده های حجابات تیرگی
بگسست از طبایع اوهام تار و پود
سرزد ز شوق عصمت و تقوا مهی کز او
شد سرخ رو ز گردش خود گنبد کبود
هر ذرّه ای گشود زبان بر ثنای وی
گردید کائنات پر از نغمه و سرود
تسبیح از زبان ملائک گرفت حق
تا سر کنند در حق او جملگی درود
این زهره گر نتافته بود از سپهر دین
روز جهان به جز شب یلدای غم نبود
نوری ز جلوه گاه ازل برکشید سر
آمد به شکل فاطمه اندر جهان فرود
قدری نداشت عالم امکان به جان او
او آمد و به کون و مکان منزلت فزود
چون صبح کز جهان بزداید ظلام شب
انوار او از آینه ی دین کدر زدود
گر او نبود گلشن هستی صفا نداشت
آری اگر که گل نبود از چمن چه سود
شور ولای اوست جهان و به یاد اوست
گر نی کند نوایی و گر ناله چنگ و رود
جز مدح ذات او به خدا پوچ و باطل است
هر صحبت و مجامله هر گفت و هر شنود
تا سر زد آفتاب رخش، مهر خاوری
بر خاک درگهش به تذلّل جبین بسود
تخم و لا نکاشت به دل هر کسی از او
روز حصاد حاصل خسران و غم درود
گیرد جهان به صیت جلال و کمال خویش
دانند قدر گوهر او خلق دیر و زود
معیار کفر و دین نبود جز ولای او
بایست با محبّت او دل بیازمود
چون خاک پیش درگه عزّش فتاده باش
سرکش مشو ز تیره دلی جان من چو دود
مهد همه مفاخر دین است دامنش
آنجا که آرمید حسین و حسن غُنود
«عابد» تو را چه طاقت مدح و ثنا بود
جائیکه نفس فاطمه را ذات حق ستود
- سه شنبه
- 7
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 18:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد عابد
ارسال دیدگاه