جز وقت حاجتش به تو این دل چکار داشت ؟
از تو تمام شــهر فقط انتظار داشت ...
این سنگ زینتی که فراموش کرده است
سنگ است و زینتش ز نگاهت عیار داشت
گفتم بیا , تو آمدی اما به روی تو
دل از گناه دور خودش یک حصار داشت
مظلوم عالمی تو که سرباز لشکرت
هر روز با سپاه مقابل قرار داشت
هر ضربتی که خورده ای از یار بوده است
ورنه که دست های تو هم ذوالفقار داشت
از شهر خسته ام , غزلم یک بهانه بود
امشب دلم به سمت تو قصد فرار داشت
- جمعه
- 10
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 17:32
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حمیدرضا محسنات
ارسال دیدگاه