به حيرت مي كشاند صحبت از نامش سخن را هم
گرفتار خودش كرده است لطفش مثل من را هم
وضو كه جاي خود دارد براي بردن نامش
هزاران بار شستم با گلاب امشب دهن را هم
نشان از پنج تن دارد چه در حسن و چه در غربت
در آورده است اين آقا غمش اشك حسن را هم
براي آنكه تصويري بسازد ذهنت از روضه
اضافه كن به زنداني،سيه چال و زدن را هم
يهودي،تازيانه،ضربه ي سيلي،غل و زنجير
اضافه كن به اينها ناسزاي بد دهن را هم
براي جد خود اغلب چنين او روضه ميخواند
به غارت برده از جدم پليدي پيرهن را هم
غريب عطشان،غريب عريان،غريب بي كس و تنها
اضافه كن به القابش غريب بي كفن را هم
- سه شنبه
- 14
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 16:21
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه