توي اين مدينه ،از غمت پريشونم
شبِ آخرمه ، بي تو من نميتونم
از ، وقتي رفتي پركشيدي
روي نيزه ، ديدمت با، نااميدي
گريَت افتاد ، تا كه اشكامو ميديدي
حس ميكردم ، مثل من رو ، نِي خميدي
چار ماهه ، كابوس غم هامو ميبينم
چار ماهه ، عَلَم سقامو ميبينم
چار ماهه ، خار تو پاهامو ميبينم
مظلومه ، يا ام كلثوم
يادمه شبي كه ، غم گرفته بود دلها
شبي آخريكه ، ميرفت از پيشم بابا
با ، اشك چشمام گريه ميكرد
از غماي ، كوفه و شام گريه ميكرد
از فراقِ ، من با تو روضه ميخوند و
از جسارت ، ازلب بام گريه ميكرد
تعبير شد ، خوابي كه ديدم از جدايي
تعبير شد ، كابوس اصغر و لالايي
تعبير شد ، كه ديدمت رو نيزه هايي
مظلومه ، يا ام كلثوم
شب آخريكه ، دخترت رو زانوم بود
تو دل خرابه ، تو بغلم آروم بود
با ، گريه پا شد ،از فراقت
ناله ميزد ، ميگرفت از من سراغت
تا رسيدي ، از سر نيزه كنارش
روضه خوند و ، پيش من دق كرد با داغت
دق كردم ، كه توي راها شد زمينگير
با گريه ، ميگفت چرا كرده بابام دير
شرمندم ، تا تورو ديد رو نيزه شد پير
مظلومه ، يا ام كلثوم
- سه شنبه
- 14
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 17:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه