مي سپارم گوش جانم را به فرمان حسن
خوش به حال منكه هستم كلب دربان حسن
پا نخواهم پس كشيد از اين عقيده هيچ وقت
من حسن را مي پرستم،جان به قربان حسن
صلح او احياگر دين رسول الله شد
ما شديم از بعد صلح او مسلمان حسن
ميشود قطعأ طبيب عالم آن بيمار كه
هست در بين طبيبان تحت درمان حسن
غصه ي نان را نخواهد خورد اصلأ هيچ وقت
سائلي كه لب زده يك بار بر نان حسن
دشمنش هم برنگشته نا اميد از خانه اش
شامل ما ميشود جود فراوان حسن
حسرت هر چه جذامي را ملائك ميخورند
تا جذامي ميگذارد سر به دامان حسن
فاتح جنگ جمل كار خودش را كرده است
ترس دارد عايشه از تيغ بران حسن
تا ابد از ذوالفقار مرتضي آيد ندا
گور خود را كنده آيد هر كه ميدان حسن
- چهارشنبه
- 15
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 18:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه