دلتنگم و غصه های دیگر دارم
در سینه ی خود غمی مکرّر دارم
هر بار که آمدم ز جا برخیزم
دیدم که نمی شود قدم بردارم
من منتظرم که میهمانم برسد
در حجره ام و هوای مادر دارم
از زخم زبان این جماعت بر دل
زخمی ست که تا لحظه ی محشر دارم
لب تشنه ام و به یاد لب های کسی
می میرم و باز دیده ای تر دارم
گودال من این حجره و زخم خنجر
بغضی ست که در میان حنجر دارم
رگ های بریده اش به خاک افتاد و...
می گفت میان خیمه خواهر دارم
رفتند و دوباره قتل و غارت کردند
انان که به خواهرش جسارت کردند
- شنبه
- 18
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 17:25
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل شبرنگ
ارسال دیدگاه