• سه شنبه 15 آبان 03

 محمود اسدی

(غزل)دشمن اگر چه زهر به من داد از جفا

655

دشمن اگر چه زهر به من داد از جفا
راحت شدم ولی ز غم و محنت و بلا

هرگز کسی نکرد مراعات حال من
شد قامتم به فصل جوانی ز غم دو تا

چون جد خویش خانه نشین بودم و دریغ
بستند هر دو دست مرا مثل مرتضی

آن شب که خصم در پی مرکب مرا کشاند
بودم به یاد کودک افتاده از نوا

آن دختری که از روی ناقه زمین فتاد
افتاد روی خاک و صدا زد عمو بیا

جای عمو به جای پدر زجر آمد و
او را به قصد کشت کتک میزد،ای خدا

بردند نیمه شب وسط مجلس شراب
آخر نگه نداشت کسی حرمت مرا

بر من لعین تعارف جام شراب کرد
کآن بی حیا نکرد،دمی از خدا حیا

آتش گرفت قلبم و پیوسته سوختم
آن بی پدر به مادر ما داد ناسزا

هر چند اینهمه به دلم غم گذاشتند
هستم به یاد غصه و غم های کربلا

با یاد لحظه ای که حرامی به قتلگاه
بر سینه ی شکسته ی جدم گذاشت پا

با آنکه بی عمامه شدم،بین ره کسی
بر گیسویم دگر نزده چنگ بی هوا

لطمه ندید جسم من اما تن حسین
از نعل اسب زیر و زبر گشت و توتیا

هم شد جدا جدا بدنش زیر سم اسب
هم شد سرش به خنجر هندی جدا جدا

با آن گلو چه کرد نگویم،فقط بدان
رگهای گردنش همه گردید جابجا
*****
شائق

  • یکشنبه
  • 19
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 14:54
  • نوشته شده توسط
  • میرکمال

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران