عموی من عموی من بخر تو آبروی من
مباد شادمان شود ز غربتت عدوی من
به خیمه ها برای من نه تیغ مانده نه زره
کفن بپوش بر تنم روا کن آرزوی من
قسم به جان اکبوت چنان دهم به لسکوت
توان جنگیام نشان که رم کند عدوی من
به حربگاه کوفیان زنم به قلب شامیان
چنان که اهل این سپه کنند گفتگوی من
به درس عشقم اولم، به کار جنگ افضلم
ز جرات و شجاعتم بپرس از عموی من
به نوجوانی ام قسم، به خونفشانیام قسم
چنان به پات خون دهم که تر شود گلوی من
بیا که نیزهها مرا گرفته در محاصره
بیا ز شط خون خود عمو ببین وضوی من
عمو بیا که خستهام که استخوان شکستهام
به زیر مرکب عدو نما تو جستجوی من
شاعر:علی اشتری
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 15:58
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه