ای که رخت جلوه ی صدق وصفاست
آینه ی روشن عشق و وفاست
چهره ی توهست بهشت امید
گلشن روی توعجب باصفاست
ای که شکفتی به گلستان عشق
عطر شکوفایی تو درفضاست
باب حوائج علی اصغری
دست توانای تو مشکل گشاست
باغ محبت زتو گلپوش شد
جشن بهار طرب از تو به پاست
شبنم اشک تو زگل پاک تر
زمزم چشمان تو آب بقاست
ای به لبت زمزمه ی یاحسین
خون تو جوشیده زخون خداست
گر ز طلوع تو بخندم سزد
گربه غروب تو بگریم رواست
بود اگرعمرتو کمتر زگل
دفترعمرتو پُر از ماجراست
راز نهانی که درآن دفتراست
خط عروجی است که تا کربلاست
ای که زدی خنده به رخسار مرگ
خنده ی تو آینه ی گریه هاست
گریه ی گل ها بود ازداغ تو
ناله ی نی ها همه از نینواست
شعله ی داغ تو گل آتش است
آتش داغ تو به جان های ماست
ای که درآغوش پدرخفته ای
مدفن تو کعبه ی اهل ولاست
چشمه ی جوشان سخاوت تویی
کار تو ای ابر کرامت عطاست
نامه ی مارا اگر امضا کنی
مقصد این خسته دلان کربلاست
کی به جزا دست «وفایی» تهی است
تاکه پُر از نعمت مهر شماست
- پنج شنبه
- 23
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 11:4
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه