بند1
به نجف آمدم زلال شدم
راهی جاده ی کمال شدم
جلد گنبد شدم کبوتر وار
مونس هر شکسته بال شدم
از لبانم قصیده میجوشید
تا رسیدم به صحن لال شدم
به ضریحش دخیل مِی بستم
پس از آن غرق شور وحال شدم
در جمال خدا نمای علی
نشئه ذات ذوالجلال شدم
من کجاوحریم شاه نجف
که چنین لایق وصال شدم
روسیاهم ولی اذان گفتم
وارث لکنت بلال شدم
با خوداین بیت را که میخواندم
مست جام علی وآل شدم
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ما سوی بدست علیست
بند2
گوش دل باز کن که جان شنوی
آنچه نشنیدنیست آن شنوی
سر هر موی تو زبان بشود
وصف او را به هر زبان شنوی
روی این خاک پاک بنشینی
نغمه هایی از آسمان شنوی
راهی وادی السلام شوی
مثل قاضی حدیث جان شنوی
دل هر ذره را که بشکافی
از دل ذره ها اذان شنوی
اشهد ان مرتضی حیدر
از سرا پای این جهان شنوی
وصف مولای مهربانی را
از لب صاحب الزمان شنوی
باید این بیت آسمانی را
از دهان فرشتگان شنوی
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند3
کعبه ام شد جمال دلجویش
قبله ی من خم دو ابرویش
لحظه لحظه نسیمی از جنت
میکشاند دل مرا سویش
رازهایی نگفتنی داریم
من و درویش وذکر یاهویش
چه شبی بهتر از شب گیسوش
وچه صبحیست بهتر از رویش
دژخیبر به گریه افتاده ست
از تماشای زور بازویش
پنج پیغمبر اولوالعزمند
رهگذاران هر شب کویش
آن خداوند عادلی که علی
هست میزان ترین ترازویش
خواست تا در دل سحر گاهان
که شوم اینچنین سنا گویش
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند4
امشب افتاده ام به راه فقط
توشه ام چیست اشک وآه فقط
کار امثال من در این دنیا
اشتباه است اشتباه فقط
امشب آورده ام به محضر او
کوله باری پر از گناه فقط
آخرین چاره ی گدایان چیست
نظر لطف پادشاه فقط
آی مولا تو را نمیفهمند
درد خود را بگو به چاه فقط
روی دوش سقیفه جامانده
بار پرونده ای سیاه فقط
از شب وروز تو خبر دارند
چشم خورشید وچشم ماه فقط
شعر تنها برای این خوبست
که بگوییم گاه گاه فقط
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند5
به جز این عشق عشق دیگر نیست
نسرودن از او میسر نیست
با رسول مکرم اسلام
به جز از او کسی برادر نیست
آنکه در لیله المبیت جز او
هیچ کس در میان بستر نیست
هنر او به بنده بودن اوست
هنر او به فتح خیبر نیست
زیر طوفان ظلم فریادی
ازسکوت علی رساتر نیست
صاحب عز وآبرو نشود
هر کسی خاک پای قنبر نیست
هیچ کس جز علی در این برهوت
ساقی چشه سار کوثر نیست
ملک وجن وانس میدانند
که امیری به غیر حیدر نیست
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند6
دردمندم شفا نمیخواهم
از طبیبان دوا نمیخواهم
در جهانی که عافیت ننگ است
جز دلی مبتلا نمیخواهم
نصبم میرسد به عابس وجون
از ولا جز بلا نمیخواهم
فکر وذکرم طواف مرقد اوست
مروه ی بی صفا نمیخواهم
از کسی جز محب آل علی
التماس دعا نمیخواهم
جز کمی مستی وپریشانی
از شه لافتی نمیخواهم
من کجا وشهامت دعبل
من که حتی عبا نمیخواهم
من که غیر از محبت مولا
هیچ چیز از خدا نمیخواهم
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند7
زائران صاف وساده می آیند
نامه ها سر گشاده می آیند
عابدان شکسته دل اینجا
پی دار العباده می آیند
سالکان از طریق طی الارض
چشم بر هم نهاده می آیند
اربعینی تبارها هر سال
جاده ها را پیاده می آیند
گاه مثل مسافری تنها
گاه با خانواده می آیند
یا حسین آمده به استقبال
یا حسن اذن داده می آیند
عاقلان در پی برات بهشت
مستها بی اراده می آیند
دست در دست پیر میخانه
سرخوش از پای باده می آیند
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی به دست علیست
بند8
جاده بسیار محترم باشد
مقصد آن اگر حرم باشد
از دل میهمان خبر دارد
میزبانی که ذوالکرم باشد
پس نیازی به عرض حاجت نیست
در حریمش چه جای غم باشد
در دمی که دم از علی نزنم
چه نیازی به باز دم باشد
منِ بیچاره فکر میکردم
که حرمها شبیه هم باشد
در نجف فاصله ولی بی شک
تا خود عرش یک قدم باشد
خاک پای علی شدم که فقط
سایه ی شاه بر سرم باشد
می نگارد به صفحه ی تاریخ
دست ساقی اگر قلم باشد
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند9
بی علی عشق اعتبار نداشت
فصلهای زمین بهار نداشت
جزعلی هیچ کس درآن دل شب
بایتیمان کوفه کار نداشت
پهلوانی که بین نخلستان
همدمی غیر ذوالفقار نداشت
جبرئیل از بهشت می آورد
باغ مولای ما انار نداشت
تکیه گاهش همیشه فاطمه بود
بعد زهرا که روزگار نداشت
ناگهان عشق از نفس افتاد
در زمانی که انتظار نداشت
زندگی بی حضور حضرت نور
هیچ لطفی در آن دیار نداشت
شاعر اما برای این لحظات
غیر از این شعر ماندگار نداشت
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند10
راز آن درغلاف شمشیر است
که هوای مدینه دلگیر است
یاس را با لگد سه نقطه وبعد
فضه آمد ولی کمی دیر است
دست را با طناب... اما نه
شیر حتی در این قفس شیر است
سوره ی کوثر از نفس افتاد
این چه تقدیر این چه تفسیر است
کوفه روزی مدینه خواهد شد
صحبت از کوچه نیست از تیر است
صحبت از آن علی که شش ماهه
صحبت از آن علی که بی شیر است
من به بند دهم رسیدم ،آه
روزه،روز دهم نفس گیر است
مدح مولاست یا که عاشوراست
شور این شعر بانگ تکبیر است
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ما سوی بدست علیست
بند11
قصه را تازیانه خواهد گفت
در ودیوار خانه خواهد گفت
آتش از راه میرسد آنگاه
با زبان زبانه خواهد گفت
درد خود را به چاه نخلستان
مرد تنهای خانه خواهد گفت
رازهای نهانی شب را
موی زینب به شانه خواهد گفت
مثل تسبیح مثل تسبیحات
اشک او دانه دانه خواهد گفت
که چرا از مسافر ملکوت
قصه های شبانه خواهد گفت
تا ابد از مزار خاکی او
که ندارد نشانه خواهد گفت
سخت باران گرفته وشاعر
باز با این بهانه خواهد گفت
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند12
سرخوش از نام ایلیایی او
محو در نور کبریایی او
دل خود را گره زدم به ضریح
به امید گره گشایی او
هر چه نهج البلاغه را خواندم
نرسیدم به روشنایی او
من که در غربت غریبستان
تکیه کردم به آشنایی او
شوق دیدار اگر مرا نکُشد
میکشد غصه ی جدایی او
بارالها ببخش اگر گاهی
زده ام حرفی از خدایی او
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوا به دست علیست
بند13
معنی راه مستقیم علیست
حضرت عشق از قدیم علیست
دید احمد که در شب معراج
در دل عرش حق مقیم علیست
هم مسیحا ونوح وابراهیم
هم محمد وهم کلیم علیست
مافقیران اسیر او هستیم
نه فقط یاور یتیم علیست
پیکر استوار تر از کوه
روح جاری تر از نسیم علیست
چه برای جهنم وچه بهشت
نگرانی چرا ، قسیم علیست
به کرامات مجتبی سوگند
که کریم وابوالکریم علیست
آنکه هرگز بدون الطافش
ره به جایی نمیبریم علیست
که علی دست قادر ازلیست
خلقت ماسوی بدست علیست
بند14
فیض ای کاش مستدام شود
باعلی عیش ما مدام شود
کاش اشکم شبیه دُر نجف
لایق وادی السلام شود
دست ایزد چنین رقم زده است
که علی اولین امام شود
هان بترسید دشمنان علی
عاقبت وقت انتقام شود
کربلای مدینه کافی بود
نگذارید کوفه شام شود
مهدی فاطمه به اذن الله
صاحب اختیار تام شود
با نوای بقیه اللهی
وارد مسجد الحرام شود
شعر بر پله ی چهاردهم
مینشیند که احترام شود
با طلوع جمال حیدری اش
بند باید چنین تمام شود
که علی دست قادر ازلی ست
خلقت ماسوا به دست علی ست
- شنبه
- 25
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 10:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
احمد حسین پور علوی
ارسال دیدگاه