• دوشنبه 3 دی 03


اشعار شهادت امام صادق(ع),(آن قدر بي‌صدا و خموش از ترانه‌اي)

2694
1

آن قدر بي‌صدا و خموش از ترانه‌اي

حِس مي‌كنم شكسته و بي‌آشيانه‌اي

آقا شنيده‌ام پِيِ مركب دويده‌اي

پاي برهنه،نيمه‌ي شب،چي كشيده‌اي؟

 


با پنجه زهر بر جگرت چنگ مي‌زند

با لكّه‌هاي خون به لبت رنگ مي‌زند

***

گيسو سفيد ، قدّ كمان ، بين بستري

آقا چه قدر پير شدي...شكل مادري

 

اشك فراق در نگهت موج مي‌زند

دلواپس يتيميِ موسي بن جعفري

چشم بقيع منتظر مقدمت شده

تو آخرين امانت شهر پيمبري

حالا به ياد خاطره‌ي دست بسته‌ات

گريان براي غربت زهرا و حيدري

آتش گرفت خانه‌ات امّا كسي نشد

در بين شعله كُشته‌ي ديواري و دري

آتش گرفت خانه‌ات امّا در آن ميان

از خانواده‌ي تو نبُردند معجري

***

دشمن براي قتل تو شمشير مي‌كشيد

قلب نبي ز غصه‌ي تو تير مي‌كشيد

پيغمبر خدا به كجا بود...كربلا...

آنجا كه خون ز فاجعه تصوير مي‌كشيد

وقتي سر حسين به نيزه بلند شد

كلّ سپاه نعره‌ي تكبير مي‌كشيد

(علي صالحي)

 

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 4:52
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران