امروز که میلاد شهنشاه جهان است
شادی همه جا ظاهر و اندوه نهان است
ای سیزده ماه رجب در تو درخشید
خورشید ولایت که همه جان جهان است
ما از تو شناسیم به هر حال خدا را
آن جا که عیان است چه حاجت به بیان است
حاجی به ره کعبه و ما سوی تو پویان
دو قافله و هر دو به یک راه روان است
تو دست خدایی و خدا از تو جدا نیست
آن جا همه حق است که پایت به میان است
قومی به تو عاصی شد و قومیت خدا خواند
از شأن تو آگاه نه این است و نه آن است
از مدح تو درماند خرد زان که مقامت
والاتر از اندیشه و برتر ز گمان است
آن کو به شب از گریه نیاسود شگفتا
در جنگ قوی چنگتر از شیر ژیان است
تیمار فقیران و یتیمان و اسیران
او داشت که سرسلسله دادرسان است
مهر تو و قهر تو به بازار حقیقت
آن مطلقِ سود آمد و این عینِ زیان است
فهم من و قدر تو ز پستی و بلندی
گویی به مثل چشم من و کاه کشان است
بسیار عظیم ار چه بُوَد کاه کشان لیک
در دیده ناظر چه از آن جمله عیان است
با نان جوین ساختن ای رهبر آدم
تحقیر جهان آمد و توقیر جنان است
روزیکه ز وحشت همه جانها به لب آید
نازم به ولای تو که آن خطِّ امان است
خلقت چو تو فرزند نپرورد به دامن
پشت پدر پیر فلک گرچه کمان است
تا مکتب ایمان را، استاد تو هستی
اسلام بهاری ست که ایمن ز خزان است
لبریز گر از شوق دل ماست عجب نیست
چون نام دلانگیز تو ما را به زبان است
- یکشنبه
- 26
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه