آتش زهر جفا افتاد تا بر پیكرش
پاره پاره شد دل خونین و محنت پرورش
ای دریغا زهر كین شیرازه عمرش گسست
آن كه گُل می ریخت در علم و وفا از دفترش
حاجتی بر آتش زهر جفا دیگر نبود
كز غم زهرای اطهر سوخت از پا تا سرش
یاد كرد از ناله های مادر و دیوار و در
تا كه دشمن زد شرار غم به دیوار و درش
گاه بین شعله ها گفتا منم پور خلیل
گاه ناله زد به یاد ناله های مادرش
راز قتل مادرش را چون كه پرسیدند گفت
با غلاف تیغِ كینه كرد گلچین پرپرش
گاه از غم های مادر گه ز داغ كربلا
شعله ور شد جان او از آتش چشم ترش
از نماز و از شفاعت گفت با مردم سخن
در میان بستر و روز وداع آخرش
ای «وفائی» هستی از عطر وجودش با صفاست
دست گل چین ستمگر كرد گر چه پرپرش
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 6:3
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه