عزا گرفت آسمون ، واي واي واااي
گريونه صاحب زمون ، واي واي واااي
اين شبا آقام
توي صحنِ خلوتش
گريونه پايِ
روضه ي اسارتش
روضه اي كه
آتيش زد به قلب آقا
روضه اي كه
دختر ديده سر بابا
روضه اي كه
زينب بوده و نامردا
تو شام و كوفه...
واويلا ، واويلا
يه سال و نيمه دلم ، ميسوزه
هنوز جلو چشمامه ، سرنيزه...
از يه سال و نيم
هرچي كه بگم كمه
آهِ دخترت
هنوزم تو گوشمه
تو بغلم
پيرهنِ خوني تو ميگيرم
پيرهني كه
پاي گودال كرده پيرم
عمريه كه
گريونه كهنه حصيرم
دارم ميميرم...
واويلا ، واويلا
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 11:9
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه