اندر این محبس که جانم بر لب است
ذکر من یا حی و یارب یارب است
بی کس و تنها در این زندان تار
بیقرار و غمزده دور از دیار
غصه ها شمع شب تارِ من است
کنده و زنجیر غمخوارِ من است
بر خدای خود توکل میکنم
گاه بر زینب توّسل میکنم
عمه ام درمانده را مشگل گشاست
نام او بر درد بی درمان دواست
دوش این ناله سپردم بر صبا
جان به لب آمد کجایی ای رضا
پیش من ای نور چشمانم بمان
روضه ای از مادرم زهرا بخوان
روضۀ رخسارۀ نیلی بخوان
از رخ نیلی و از سیلی بخوان
شاید از یُمنش دلی آباد شد
شاید این پر بسته هم آزاد شد
- پنج شنبه
- 8
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 16:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج افشین بابک اردبیلی
ارسال دیدگاه