گريونه آقام ، لرزونه صداش
تو كنج قفس ، درده تو نگاش
هِي آه ميكشه ، از ساقِ پاهاش
با چشاي خون ، ميگفت نزن
با قد كمون ، ميگفت نزن
با يه بُغضِ غم ، توي گلوش
قد آسمون ، ميگفت نزن
مادرم داره ، منو ميبينيه
اين حالِ زاره ، منو ميبينه
سيلي بِم نزن ، ميشكنه دلش
چشماي تاره ، منو ميبينه
امون امون امون از غريبي ٣
قلب آقا رو ، غصه ميسوزوند
دوري و فراق ، قلبش رو شكوند
عمري روضه ي ، گودال و ميخوند
تا صداميزد ، معصومشو
ياد كربلا ، ميكرد آقا
ياد دختري ، كه خيره شد
به چشم بابا ، پا نيزه ها
روضه ها ميخوند ، كنج قفس
تا جلوش ميديد ، يه ظرف آب
هِي ميگفت حسين ، از جگرش
گريه ها مي كرد ، برا رباب
امون امون امون از غريبي ٣
گَرد يتيمي ، رو سرِ آقامون
تابوت رو دوشش ، با چشماي خون
مادر اومده ، با قد كمون
تا كه خورد چشاش ، به كبودي و
زخماي تن و ، پيكرِ بابا
يادش اومد اون ، جسارتي كه
كربلا زدن ، تازيونه ها
تا لحد ميذاشت ، دلش شكست
گريَش افتاد از ، خون جگري
ياد وقتي كه ، آقام حسين
توي قبر نداشت ، حتي سري
امون امون امون از غريبي ٣
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 11:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه