• دوشنبه 3 دی 03


اشعار در فراق یار,(نه به سینه نفسی مانده نه به تن جانی)

1418

نه به سینه نفسی مانده نه به تن جانی
خسته شد پایم از این فاصله طولانی
بی هدف می روم و از تو کمک می خواهم
تا نجاتم دهی از اینهمه سرگردانی

 

موج ها ساحل دیدار تو را می پویند
شده دریای نگاهم ز غمت طوفانی
از پس سینه دلم را به سویت پر دادم
برسد کاش به تو نامه ی این زندانی
باز با دعوت تو سینه زنان جمع شدند
صاحب خانه ولی نیت در این مهمانی

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران