باید غزل نوشت ز غوغای سرگذشت
از عمر عاشقی که همه بی خبر گذشت
این حرفای من که به دردی نمیخورد
باید برای دیدنت از جان و سر گذشت
روی تو را ندیدم و یک روز میرسد
که با خبر شوی سگ کوی تو درگذشت
این هفته هم گذشت به سویت نیامدم
این هفته هم نیامدی و سخت تر گذشت
باید برای دیدنت آتش گرفت وسوخت
در آتش فراق تو از بال و پر گذشت
مجنون کجا شبی سر راحت زمین گذاشت
باید برای تو ز رهی پر خطر گذشت
گفتم میان خلوت تنهایی خودم
باید غزل نوشت ز غوغای سر گذشت
(امیر حسین حیدری)
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:23
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه