بند اول
تازيونه به هم ميزنه
شب راز و نياز منو
چند سالي ميشه كه نديده
آسمون هم نماز منو
رو اين خاك سرد، هر شب تب دارم
شامم شلاقه، سيلي افطارم
باد صبا ببر، پيغام آخرم
تنگه دلم برا، معصومه دخترم
مظلوم کاظمین
بند دوم
حتی در واشه باز نمیشه
پرمو از قفس بکشم
غل و زنجیر نمیزاره من
تا که راحت نفس بکشم
مادر بیا شد، دردم سینه سوز
فی قعرالسجون، ذی الساق المرضوض
شد بسته دست من، تا بین ریسمان
شد ذکر روضه ام، ای وای عمه جان
مظلوم کاظمین
بند سوم
سخته روزام ولی بخدا
هیچ روزی کربلا نمیشه
هر چی هم باشه تازیونه
دیگه سنگ و عصا نمیشه
با خونم هر شب، میکارم لاله
زندون اما کی، مثله گوداله
کی میره از نظر، اون صحنه تا ابد
زینب به سر زنان، سوی که میدود
مظلوم کربلا
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 16:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میلاد حسنی
ارسال دیدگاه