نـام مـرا حبیب نهاده است مادرم
پرورده بـا محبت آل پیمبرم
بیدوست بر نیاورم از سینه یک نفس
گـردد هزار بـار گر از تن جدا سرم
در آستان خویش غبارم کن ای حسین!
بنشان به روی خاک، قدمهای اکبرم
بـا زخم سینه، ناز شهادت کشیدهام
شاید که وقت مرگ بگیری تو در برم
مقتل بهشت و زخم بدن، بوستانِ گل
حوریه مرگ و خون گلو آب کوثرم
بـا آنکه پیرمردم و سنم بــود فزون
انگار کــن فـداییِ ششماهه اصغـرم
مثل دو چوب خشک مجسم بوَد مدام
لبهای خشک کـودک تـو در برابرم
مـن زنـده باشم و پسر فاطمه غریب
ای کـاش از نخست نـمي زاد مــادرم
بـر سنگ قبـر مـن بنویسید دوستان
مـن جـاننثـار یوسف زهرای اطهرم
«میثم» تو یاد میکنی از من به نظم خویش
مـن نیـز دستگیر تـو در روز محشرم
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:48
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه