بی ابالفضلم
بی ابالفضلم چه گویم اصغرم را در جواب
گه سراب میبیند و گاه مشک آبی را به خواب
انتظار ساقیام بازآورد مشکی پُر آب
تا رهاند غنچة نورستهام از این عذاب
******
بی ابالفضلم چه گویم با صغیر مضطرم
با چه رویی دیده دوزم بر نگاه اصغرم
گو چه سازم با سرشک نونهال پرپرم
اصغرم تاج سرم نوگل نیلوفرم
بی یل نامآورم تشنه افتاده برم
گر نیاید من چگونه بینم این افسرده را
غنچة نورستة از تشنگی پژمرده را
مرهمی کو تا نهم بر این دل غم خورده را
گه سراب میبیند و گاه مشک آبی را به خواب
بی ابالفضلم چه گویم اصغرم را در جواب
******
حسرت یک جرعه آب است در وجودش جلوهگر
دیدن لبخند نازش کرده داغم تازهتر
میکشم آوای حسرت زا ز اعماق جگر
اصغرم تاج سرم نوگل نیلوفرم
بی یل نامآورم تشنه افتاده برم
بی ابالفضلم چه گویم با صغیر مضطرم
با چه رویی دیده دوزم بر نگاه اصغرم
گو چه سازم با سرشک نونهال پرپرم
گه سراب میبیند و گاه مشک آبی را به خواب
بی ابالفضلم چه گویم اصغرم را در جواب
******
در تمنّای نمی آب کودک لببستهام
با نگاهش آتشی زد بر دل بشکستهام
زین عزا بیش از فراق اکبرم بگسستهام
اصغرم تاج سرم نوگل نیلوفرم
بی یل نامآورم تشنه افتاده برم
میمکد از ناگزیری نوک انگشت در دهان
دامن مادر به چنگ آورده با آه و فغان
خون نشانده زین جهت بر تاروپود باغبان
گه سراب میبیند و گاه مشک آبی را به خواب
بی ابالفضلم چه گویم اصغرم را در جواب
******
هرگز از میدان نیامد آن سوار بیبدیل
تا نماید تر لبان این دلآرای جمیل
دست ما کوتاه و آب است همچو خرما بر نخیل
اصغرم تاج سرم نوگل نیلوفرم
بی یل نامآورم تشنه افتاده برم
عالمی سوزانده داغ غنچة طنّاز عشق
سروری در ماتم کوچکترین سرباز عشق
میسراید نغمة جانکاه پیِ ابراز عشق
گه سراب میبیند و گاه مشک آبی را به خواب
بی ابالفضلم چه گویم اصغرم را در جواب
******
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 18:35
- نوشته شده توسط
- محمدرضا سروری
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه