غزال دشت صیّادم الهی
اسیر دادِ صیّادم الهی
نصیبم گشته این خلوتگهِ راز
شدم با راز دلهایم سرافراز
کسی پیدا نشد گردد هم آواز
بجز زنجیر صیّادم الهی
دل بشکسته ام را غم گرفته
که این زندان غم ماتم گرفته
برایم ماتم این عالم گرفته
تو را خوانم بفریادم الهی
غریب و ناتوان و بی پناهم
بگردون می رسد این دودِ آهم
که را خوانم که باشد تکیه گاهم
کند از این غم آزادم الهی
در این زندان غم شیدا شدم من
اسیر کینۀ اعدا شدم من
غریب و بی کس و تنها شدم من
به زندانِ غم افتادم الهی
از این جان و از این عمرم شدم سیر
در این دام بلا من گشته ام پیر
بدست و گردنم پیچیده زنجیر
امان از دستِ جلّادم الهی
بزیر سلسله قدّم خمیده
چنین اشکنجه را عالم ندیده
همه در این دلِ شب آرمیده
که من مشغول اورادم الهی
توئی پشت و پناه بی پناهان
توئی ای تکیه گاه نا امیدان
بدرگاهت بود «فکری» ثناخوان
دگر از پا درافتادم الهی
ــــــــــــــ
#سبک_بیا_یابن_الحسن_آرام_جانم
واگیر 1 برای این سبک
غریبه عالم آغلار
دوتاندا ماتم آغلار
نوا باشلار ملک لر
سزیلدار آدم آغلار
چتیندور محنت هجران الهی
واگیر 2 برای این سبک
غریبه باغلار آغلار
گوروکن داغلار آغلار
گوی اهلی وای دیئنده
گوزونی باغلار آغلار
چتیندور محنت هجران الهی
واگیر 3 برای این سبک
غریب آغلار، یل آغلار
گل اوسته بلبل آغلار
گوزون یاشین توکنده
گلوب درده ، دل آغلار
چتیندور محنت هجران الهی
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 19:40
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم خالق فکری
ارسال دیدگاه