در کوچههای نگاهت، ای کاش میشد قدم زد
در شرح قرآن چشمت، آیه به آیه قلم زد
فریاد نهجالبلاغه، با چرخش ذوالفقارت
همدم شد و بر سر کفر، تیغ عدم دم به دم زد
اکسیر عشق تو غوغاست، بیشک طلا میشود خاک
حتی خدا روز خلقت، از کیمیای تو دم زد
در خواب بودم دمادم، در خواب... یک خواب مبهم
یاد تو چون سرمۀ صبح، بیداریام را رقم زد
بال و پرم را شکسته، بار گناهانم آقا
ای کاش میشد دوباره، بالی به دور حرم زد
- جمعه
- 16
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 17:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید علیرضا شفیعی
ارسال دیدگاه