اين روزها که مادرمان بين بستر است
دل بيشتر هوايیِّ ديدار دلبر است
مادر ضعيف و بي رمق وقدکمان شده
خون لخته هاي سينه ي بيمار بَر در است
اين قامت کمانیُّ و رخسار ارغوان
تأئيد آن سفارش ايّام آخر است
او در وطن غريبه و در کوچه هاي تنگ
سيلي حواله ي رخ بانوي حيدر است
حرف مدينه جز غم و افغان و آه نيست
گوشی براي حرف علی غير چاه نيست
اين روزها که ياس علی قدخميده است
دل بيشتر براي ظهورت تپيده است
فضه توان ياريِّ مجروح را نداشت
آقا گمان کنم که زمانش رسيده است
وقتي کِشان کشان قدمی راه ميرود
خونابه ها تمام مسيرش کشيده است
اين سوي خانه فاطمه رويش گرفته و
آن سو حسن نشسته و رنگش پريده است
بغضش حکايتي شد و دانی به من چه گفت؟
از ضرب کينه و رخ و ديوار کوچه گفت
اين روزها که شال عزا روي دوش ماست
تعجيل در ظهور عدالت سروش ماست
حرف از بقيع خاکیُّ و قبر نهان شده
فرياد العجل گل زهرا خروش ماست
نيلوفري کنار دري مي خورد زمين
فضِّه به دادِمن بِرسَش توي گوش ماست
سقط بنفشه در رَحِمِ لاله ي نبي
آثارش اختلال در آرام هوش ماست
تدفين شب حکايت شيرين عشق بود
نقش مزارِ گم به دل غم فروش ماست
اين عاشق و حکايت بيمار ناتوان
ذکرم شبانه روز بيا صاحب الزمان
(حسین ایمانی)
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 15:22
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه