هاتفی با دو صد شتاب آمد
با خمُی از گُلِ گُلاب آمد
مژده ای داد و با شعف گفتا
که نِگینی زِ گنج ناب آمد
نه فقط گنج بلکه بالاتر
لطفِ حق را کلیدِ باب آمد
عاشقان را چنین بگو امشب
بابِ حاجاتِ مُستَجاب آمد
بار دیگر ستاره ای زیبا
زِ تبارِ ابوتراب آمد
آمد و دلربا عیان گردید
روزِ فرخنده ی جوان گردید
تا قدم زد دلم کبوتر شد
از شعف غرق شور دیگر شد
ز شکوه و صفای میلادش
تک تک غصه های من سر شد
شده اربابمان پدر امشب
شادمان هر محب حیدر شد
چه بگویم از آن که در خِلقت
خَلقُ و(خلُقَن)چنان پیمبر شد
چه مقامی!!خدا به او بخشید
نام او شد علی و اکبر شد
مصطفی را به چهره حک دارد
چقِدَر این پسر نمک دارد
صاحبِ تاجِ عالمین است او
جان جانها و نورعین است او
زینتِ لوحِ افتخارات
خانِدان یلِ حُنین است او
میدرخشد میان ارض و سماء
بی مَثَل نور نیرین است او
دلنشین میشود زمانی که
بین آغوش زینبین است او
گونه هایش زبوسه گل دارد
بس که زیر لب حسین است او
غنچه ای او ز گلشن یاس است
ماه تابنده همچو عباس است
اکرم است و بسی سخا دارد
عالمی رأفت و صفا دارد
بیشمار از تمام مخلوقات
هر کجا رفته ام گدا دارد
خاک پایش هرآنکه شد از عشق
چون طلا میشود بها دارد
ای به قربان لطف حیدری اش
که بر عشاقِ خود عطا دارد
دردمندی بر او توسل کن
که نگاهش دو صد دوا دارد
آریا خواهش منم این است
کربلایم برد چه! شیرین است
همچنان لؤلؤئی درخشان است
زاده ای از تبار جانان است
با اُبُهَّت چنان ابوفاضل
شیر مردی میان میدان است
صد چو یوسف ز روی دلجویش
منقلب گشته دیده حیران است
برکات خدا در این اَيّام
محضِ این گل پسر فراوان است
خوش بحال کسی که مستانه
مورِ دربارِ این سلیمان است
تا ابد دم زنم که دلبری یم
فخرم این است علی اکبری یم
- جمعه
- 23
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 14:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا آهی
ارسال دیدگاه