نازك دلي شبيه تو پيدا نميشود
اين دل حريف ناز تو مولا نميشود
اي ناز تو بهاي تمام نياز من
كالا بدون عرضه تقاضا نميشود
اخمت ، به جان حضرتتان ميكشد مرا
تا كي گره ز ابروي تو وا نميشود
يك گوشه چشم درد مرا ميكند دوا
عاشق حريف قهر دل آرا نميشود
نامحرمم مگر كه نگاهم نميكني
يا بنده ي سياه تماشا نميشود
هر پرده از نگاه تو تجديد بندگي
بي منّت تو بندگي ما نميشود
هفتاد سال عابد اگر بندگي كند
يك لحظه اش بدون تو امضاء نميشود
يوسف اگر عزيز تمام جهان شود
غير از غلام يوسف زهرا نميشود
پايت اگر ز سينه ي سينا كند حذر
موسي كه صاحب يد بيضا نميشود
نور جلال فاطمي ات سجده آور است
ورنه نماز ، تا به كمر تا نميشود
هر يك قدم بدون تو برداشتن خطاست
هر رهروي مُريد تولّا نميشود
عمري بساط عشق تورا چيده ام به دل
اين سفره بي تو سفره ي مولا نميشود
آيا گدا سمج تر از اين بنده ديده اي؟
تا همنشين او نشوي پا نميشود
ما را اگر براي دل خود كني سوا
ديگر جدا ز كوي تو دلها نميشود
(محمود ژوليده)
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:48
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه