از غمت لاله صفت خون شده ای گل دل من
سوخت از برق حوادث همه ی حاصل من
ای جوان بر سر نعش تو ز جان سیر شدم
آخر این غصه کند رخنه در آب و گل من
رو به روی تو نهم بلکه دل آرام شود
چه کنم هر چه کنم حل نشود مشگل من
نوح کو تا که بیاید نگرد طوفان را
که کنار لب خشک تو شده ساحل من
بهر قتلم دگر این نیزه و شمشیر چرا
که همین داغ جگر سوز شود قاتل من
بین ما و تو جدائی اگر افتاد چه غم
که شود تا به ابد در بر تو منزل من
کس ندانست چه بگذشت بمن جز زینب
دید چون خون جگر گشته روان از دل من
شاعر:مظلوم پور صاقعه
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:59
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه