بازآ که دل هنوز به ياد تو دلبر است
جان از دريچه ي نظرم، چشم بر در است
بازآ دگر که سايه ي ديوار انتظار
سوزندهتر ز تابش خورشيد محشر است
بازآ، که باز مردم چشمم ز درد هجر
در موج خيز اشک چو کشتي، شناور است
بازآ که از فراق تو اي گنج آرزو
دامن ز خون ديده چو درياي گوهر است
اي صبح مهر بخش دل، از مشرق اميد
بنماي رخ که روز من از شب، سيهتر است
زد نقش مهر روي تو بر دل چنان که اشک
آيينهدار چهرهات اي ماه منظر است
هرگز بدين لطافت و زيبايي و نشاط
دلبر نديده ايم كه جان مصور است
اي رفته از برابر ياران (مشفقت)
رويت به هر چه مينگرم در برابر است
(عباس كي منش كاشاني(مشفق))
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 17:0
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه