مثنوی ، قطعه ، قصیده ، چارپاره یا غزل
قالبش فرقی ندارد ، وزنِ فاعل یا فَعَل
نام زیبای علی وقتی که مضمون می شود
بی هوا از تک تکِ ابیات می بارد عسل
شب شبِ عشقِ علی بن الحسین بن علیست
یا علی اکبر بگو حیِ علی خیرالعمل
معجزِ شق القمر بار دگر آمد پدید
تکّه ای از ماه را لیلا گرفته در بغل
از همین اول بزرگی در وجودش بارز است
جان به قربانِ برادرزادهء شیر جمل
دود کن اسپند یا زینب که روی ماهِ او
مثل عباس علی شد در عرب ضرب المثل
با چنین نسلی که از حیدر حکایت می کند
در نظامِ حیدری وارد نمی گردد خلل
خیره گردیدم به رخسارش نمی شد باورم
ذره ای هم با محمد مو نمی زد اکبرم
حالمان خوب است از این باز بهتر می شود
صحبت از اوصاف تمثال پیمبر می شود
آیت اللهیست در نوع خودش ابن الحسین
وصف یک خط از رخش هفتاد منبر می شود
خوش به حال اهل آن مجلس که در اذکارشان
ذکر اوصاف علی اکبر مکرر می شود
یک حرم دل بسته بر سروِ قد و بالای او
یکسره حرف حرم الله و اکبر می شود
حُسنِ همنامیش با حیدر همین بس که فقط
یک علی می گویی و ذکر دو حیدر می شود
مثل یک ساعت منظم می تپد قلب سپاه
همقدم تا با ابالفضل دلاور می شود
دست در دست عمو وقتی که بگذارد علی
قدرت رزم حسینی صد برابر می شود
سمت دشمن تا که یک همچین سپاهی می رود
چشمشان با دیدن اکبر سیاهی می رود
ماهِ گردون ، این مهِ لیلاست لبخندت چه شد؟
شرم داری از رخش ؟ ماهی که خواندندت چه شد؟
هر کسی دارد جمالی چون جمالت رو کند
مدعی جا زد نگفتا مثل و مانندت چه شد
ماهِ من می ترسم آخر ...... ماه ، چشمت می زند
یوسف لیلا بپوشان چهره ، روبندت چه شد؟
چارقل باید بخوانم نذر چشمانت کنم
خواهرم زینب بیا پس دودِ اسپندت چه شد؟
مفتخر گفتم علی گفتم علی گفتم علی
در جوابِ هر که گفتا نامِ فرزندت چه شد
گفته بودی تو که می بخشی به خالِ هندویش
حافظ این هم خال هندو پس سمرقندت چه شد؟
میهمان سفره ات را دست خالی رد نکن
کربلای عاشقانِ آرزومندت چه شد؟
لشگرم کامل شده امشب یسارش چون یمین
هست اکبر تحت فرمانِ یل ام البنین
دل فقط بر حلقۀ موی تو می بندد حسین
دل به ماهِ انورِ روی تو می بندد حسین
وقت دلگیری و دلتنگی، پیِ آرامشش
بی گمان بار سفر سوی تو می بندد حسین
موقع رزمت که شد ، سربند یا زهرای خود
بر جبین بالای ابروی تو می بندد حسین
چشم بد دور ، أن یکادی را به دور گردن و
آیت الکرسی به بازوی تو می بندد حسین
شک ندارم یا علی در کربلا وقت نبرد
بعدِ ساقی دل به نیروی تو می بندد حسین
غُرّشِ الله اکبر گفتنت دشمن کش است
دل به تکبیر و به یاهوی تو می بندد حسین
خَلقاً و خُلقاً شبیهِ احمد مختاری و
دل به این تشبیهِ نیکوی تو می بندد حسین
هر زمان برداشتی از ماهِ رخسارت نقاب
آب کردی آفتاب ای آفتابِ بوتراب
حق عجب طرحی به ابروی کمانت ریخته
خونِ عشاقت ز تیغ ابروانت ریخته
دیده حق ظرفیّتِ ارثِ علی را داشتی
قدرتش را زین سبب در بازوانت ریخته
مثل بارانی که می بارد به دامان کویر
بر سرِ ما برکت از روزِ جوانت ریخته
بر زبان داری شِکَر ، از بس نمک داری علی
حضرت زهرا نمک را در دهانت ریخته
یک جهانِ کفر را اهل نماز و روزه کرد
صوت داوودی که در لحن اذانت ریخته
وقت میدان داریََت بر هیچ کس پوشیده نیست
نعره هایت زَهره ها از دشمنانت ریخته
می زدی شمشیر وقتی با فنونِ حیدری
بر زمین کُرک و پرِ شمر و سنانت ریخته
آمدی تا لشگرم را بیمۀ جنگی کنی
با اذان گفتن برایم کارِ فرهنگی کنی
هر کجا منسوب به زهرا صفایش بیشتر
مبتلایش بیشتر حتی گدایش بیشتر
آستان های ائمه تک تکش باشد بهشت
هر حرم خوب است اما کربلایش بیشتر
رفتم و دیدم که لذت داشت هر جای حرم
بود اما لذت ایوان طلایش بیشتر
یک براتِ کربلا از هر که گیری خوش بُوَد
لیک از دست علی موسی الرضایش بیشتر
هر که یادت داد راهِ کربلا دستش ببوس
تا دمِ مرگ از همه بنما دعایش بیشتر
تو ، به میزانِ علاقه مندیَت هرگز مبال
که علاقه مندِ او باشد خدایش بیشتر
گر دو رکعت خوانده ای بالای سر حتما بخوان
یک دو رکعت هم شده پایین پایش بیشتر
جنتِ معروفِ زیرِ پا به عشقِ این پسر
هست استثناءً اینجا زیر پاهای پدر
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 10:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه