دیدم امشب خیمهای رشک جنان
ساکنانش بندگان لامکان
جلوه گر از قُبّهاش آیات نور
گشته از اوج تجلّی رشک طور
در درون خیمۀ پر رمز و راز
کودکی خوابیده اندر مهد ناز
آفرینش پرفروغ از روی او
کون و امکان ظلمت از گیسوی او
ماه و خورشید و فلک از جان و دل
جمله در چرخش به دورش متّصل
قدسیان مبهوت آن والامکان
علویان حیران آن آرام جان
شب بود روشنگر راز نهان
از فروغ اختران آسمان
ماه میتابد به پهنای زمین
با هزاران عشوههای نازنین
آسمان افتاده اندر کوی او
خاک و باد و آب و آتش سوی او
خاک میگوید منم خاک درش
هرچه فرماید شوم من چاکرش
آب میگوید منم مهر بتول
هین منم دلدادۀ آل رسول
باد میگوید به گوش لالهها
داستان ماجرای کربلا
گوید آتش بر جهان آتش زنم
گر بفرماید شه جان و تنم
آری از الطاف ربّ ممکنات
غلغله افتاده اندر شش جهات
غرق شادی بیت پاک قل کفی
مهبط تنزیل حی کبریا
جمله سرخوش از عنایات الاه
از عطای خالق خورشید و ماه
عقل را گفتم که امشب قصّه چیست؟
فاش برگو در درون خیمه کیست؟
گفت امشب نور یزدان منجلی ست
جشن میلاد حسین بن علی ست
گشتم از گفتار عقلم مستِ مست
یادم آمد روز پیمان الست
روز میثاق خداوند جهان
با تمام بندگان سرگران
از الست و نغمۀ قالوا بلی
پرشد آنجا طالبان ابتلا
تاکه وقت عهد این سرور رسید
محنت عالم همه بر جان خرید
قصّه کوته کن ملال آرد ملال
این حکایتهای جانسوز خیال
شکر حق گو خوش سرودی #فانیا
قصّۀ میلاد پور مصطفی
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 11:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس داداش زاده
ارسال دیدگاه