از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را
به وصالت نـرسيديم و نديديم تو را
روزي مـا فـقـرا شـربـت وصل تو نبـود
زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را
شايد ايام کهن سالي ما جلوه کني!
در جواني که دويديم و نديديم تو را
چه قدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم
چه قدَر شمع خريديم و نديديم تو را
گاهي اندازه ي يک پرده فقط فاصله بود
پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را
سعي کرديم كه شبي خواب ببينيم تورا
سحر از خواب پريديم و نديديم تو را
مدتي در پي تو رند و نظر باز شديم
همه را غير تو ديديم و نديديم تو را
فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است
از همه جز تو بريديم و نديديم تو را
لا اقل کاش دم خيمه ي تو جان بدهيم
تا بگوييم : رسيديم و نديديم تورا
(کاظم بهمنی)
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 17:13
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه