• سه شنبه 4 دی 03

 حسن لطفی

شعر ولادت حضرت صاحب الزمان 98 -(اگر بِرکه‌ام ماهتابی شدم)

1772
6

اگر بِرکه‌ام ماهتابی شدم
اگر ذره‌ام آفتابی شدم

مرا مَست کرده هوایِ نجف
علی گفتم و هِی شرابی شدم

گَهی در فراق و گَهی در عراق
اسیرِ همین بی حسابی شدم

 بنا نیست تا که بنایم کنند
که آباد از این خرابی شدم

چه فرقی کند مثلِ خون سَرخَم و
وگر مثل امواج آبی شدم

هوایم همیشه هوایِ علی است
مرا قبله ایوان طلایِ علی است



همانکه مرا اهلِ باران نوشت
خودش حال ما را پریشان نوشت

دلم بُرد راهِ نجف کربلا
مرا زائرِ یک خیابان نوشت

پس از کربلا سامرامان رساند
شب قدر ما را به شعبان نوشت

حرام است  اگر بر کَسی رو زنیم
که روزیِ ما با کریمان نوشت

خودش خواست اگر جمکرانی شدیم
گدایانِ صاحب زمانی شدیم


چه زلفی سرِ شانه دارد کریم
عجب نیست پروانه دارد کریم

تمامیِ آنرا به ما می‌دهد
هرآنچه که در خانه دارد کریم

خودش لقمه دستِ گدا می‌دهد
درِ بازِ کاشانه دارد کریم

سرِ سفره‌هاشان همیشه شلوغ
چه لطفی به بیگانه دارد کریم

در این خانه ما خانه زادش شدیم
کرَم با کَرَمخانه دارد کریم

تمامِ امامانِ من را ببین
شبِ نیمه شعبان حسن را ببین



خدا آمد و تیغ مولا کشید
علی را به چشم تماشا کشید

خدا نام دیگر به احمد گذاشت
خدا امد و باز زهرا کشید

خدا رویِ دامانِ نرگس شکفت
چه زیبا چه زیبا چه زیبا کشید

خدا چارده جلوه را جمع کرد
تمامیِ خود را به یکجا کشید

خدا در شبِ سامرا  الغَرَض
شبیه حسینش حسن را کشید

رسیده تمامیِ پیوندها
رسیده خداوندِ لبخندها



بزن تکیه بر کعبه با ذوالفقار
بزن تکیه ای مردِ این کارزار

بزن تکیه گو که اَنابنُ‌الحُسین
بزن نعره تا بشنوم الفرار

بگو یا لثاراتُ جَدی حسین
بکِش تیغِ خود را  درآری دمار

به عباس بیرق ، به اکبر عَلَم
بگو یا علی   بر یمین و یسار

اگر مُرده باشم لحد بشکنم
اگر زیرِ خاکم مرا هم درآر

شود تاکه  باشیم عمّارِ تو
و از سیصد و سیزده یارِ تو



میان من و تو که دیوار نیست
ولی حیف یار است و عمار نیست

چه بسیار دیدم تو را پیشِ رو
و دیدی  دلم را گرفتار نیست

سلامم که کردی ندادم تو را
جوابِ سلامی که دشوار نیست

چه بسیار آغوشِ تو باز شد
ولی گفتی‌ام این  خریدار نیست

چه بسیار گفتی بمان حیف حیف
که گوشم به حرفت بدهکار نیست

به من سرزدی و ندیدم تو را
چقدر آمدی و ندیدم تو را


مبادا بگویی که ما رد شدیم
نفهمیدم آقا چرا بد شدیم

به هم رحم قدری نکردیم هیچ
میان کَجی‌ها زبانزد شدیم

تو خونِ دل از حالِ ما خوردی و
ولی ما هرآنچه نباید شدیم

زِ خوبی و اخلاق ماندیم دور
میان بد و بد مُردد شدیم

اگر فاصله بینِ ما شد زیاد
ولی باز راهیِ  مشهد شدیم

تو دیدی که این خاک خاکِ رضاست
تو دیدی که ایران هلاکِ رضاست


دعا کردی آقا که بهتر شویم
رحیم و کریم و کبوتر شویم

دعا کردی آقا شبیهِ قدیم
دوباره همه چون برادر شویم

که ما مثل مردانِ بی ادعا
شبیهِ شهیدانِ خیبر شویم

همه مَردِ وَالفجر و فتح المبین
همه از اهالیِ سنگر شویم

چکید اشکِ چشم توو سیل شد
که بارِ دگر مَردِ معبر شویم

همه دوش بر دوش هم آمدیم
مدافع شدیم و حرم آمدیم


اگر سیل آمد ببین سیلِ ما
ببین سیل دلهای درد آشنا

ببین سیلِ مِهر و حضور و شکوه
ببین سیل مردانِ بی ادعا

همه همت و کاظمینی شدیم
که شد خاک ما خانه‌ی قلبها

به لطف نگاه تو راهی شدیم
همه ارتشی و سپاهی شدیم


بگو نیمه شبها کجا می‌رَوی
به دنبالِ یک آشنا می‌رَوی

شبیه یتیمان چرا می‌شَوی
به دنبال مادر کجا می‌رَوی

دلم گفت نامِ عمویت بَرَم
شنیدم به این روضه‌ها می‌رَوی

مرا می‌بَری می‌کشی با حسین
شب جمعه ها کربلا می‌رَوی

به لبهای تو وا علی اصغر است
اگر سمت آن بوریا می‌رَوی

بیا  با شما  اربعین می‌رویم
همه کربلا اربعین می‌رویم

(حسن لطفی ۹۸/۰۱/۳۱)

  • یکشنبه
  • 1
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 1:37
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران