برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
به هر دری که زدم رو به تو گشوده نشد
دلم شکسته، فقط چشم بردعا بستهست
چگونه نور تو را پشت ابر باید دید؟
که اشک، راه تماشای چشم را بستهست
برای یاس حیاط از تو گفتم و گل داد
چه قدر غنچه به تو عاشقانه وابستهست
«دلم قرار نمیگیرد از فغان بیتو»
که راه چارۀ ما بیقرارها بستهست
تو آسمان و زمینی، تو نور و باران، تو…
چقدر از تو نشان هست و چشم ما بستهست
- دوشنبه
- 2
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 18:10
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید محمد غفاری
ارسال دیدگاه