هر سحر منتظر يار نباشم چه كنم؟
من اگر اينهمه بيدار نباشم چه كنم؟
گريه بر درد فراق تو نكردن سخت است
خونجگر از غمت اي يار نباشم چه كنم؟
عده اي بر سر آنند اسيرت نشوند
من بر آنم كه گرفتار نباشم چه كنم؟
تو چه كردي كه من از خواب و خوراك افتادم؟
راستي ، اينهمه بيمار نباشم چه كنم؟
چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روي تو يكبار نباشم چه كنم؟
ابرويت تيغ مصري است كه جان ميطلبد
به طلبكار بدهكار نباشم چه كنم؟
خواستم نام مرا هم بنويسند_همين
سر بازار خريدار نباشم چه كنم؟
من اگر مثل تو هر صبح و غروبي آقا
فكر بين در و ديوار نباشم چه كنم؟
شاعر : علي اكبر لطيفيان
- سه شنبه
- 14
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 4:2
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه