با کدام آبــرویـی روز شمـارش باشیم
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم
کاروان سحـرش مال هـمـه، جـا دارد
تا که جا هست ،چرا گرد و غبارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
بارها كار دل ما به دستش افــتـاد
یادمان رفت كه ما در پی کارش باشیم
گـیـرم امـروز بـه ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم
ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟
اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـبـریـد
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
(علي اكبر لطيفيان)
- سه شنبه
- 14
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 4:5
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه