با سیه گیسوی خود پوشانده روی شانه را
جلوه ای بخشیده با نور وسیاهی خانه را
خانه ات آباد ای گیسوکمند گل فشان
باغ نسرین کرده گیسوی تواین ویرانه را
وصل تو افسانه می آید به پندار رقیب
جاودانی کن برایش امشب این افسانه را
شعله ی شیدائی امشب بی امان سر می کشد
آخرین جام ازشراب هستی پروانه را
درحریم خلوت جانانه جای عقل نیست
صحبت عشق است و مجنون میکند فرزانه را
عشق شیرین و دل داور بهم سازد ولی
کوهکن باید بگیرد تیشه ی مردانه را
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 11:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج داود بیدق داری
ارسال دیدگاه