ساقیا پر کن به ساغر باده را
میگشایم باز من سجاده را
تا کنم آغاز ساز عشق را
با وضوی می نماز عشق را
مست و دست افشان روم در کوی دوست
در زنم شاید ببینم روی دوست
میوزد از کوی جانان نکهتی
یار ما بگشوده باب رحمتی
دست حق داده حسین را دختری
دختر نیکووشی همچون پری
در مدینه گشته غوغایی دگر
آمده ام ابیهایی دگر
جان بقربان حسین و کودکش
کهکشان در دست های کوچکش
در کرامت شهرۀ این عالم است
از غلامانش یکی هم حاتم است
بال حورا سایبان پیکرش
بسترش آغوش ناز اکبرش
بیت مولا پر ز عطر یاس شد
از محبانش یکی عباس شد
روی دستان پدر رفته بخواب
همچو مه بر روی دست آفتاب
جان عالم آن شه عرش آشیان
گفت زینب را که ای آرام جان
از من این گل دلربایی می کند
بر دلم فرمانروایی می کند
زینبم ای مظهر زهرا بیا
نزد من ای یار بی همتا بیا
روی دستم این گل تر را ببین
بعدچندین سال مادر را ببین
حیف عمرش چون گل نیلوفراست
هم عددباآیه های کوثراست
چهرۀ این ماه پیکردیدنی است
گونه های سرخ اوبوسیدنی است
بارالها قلب او مسرور باد
صورت نازش ز سیلی دور باد
السلام ای دختر ارباب ما
ای غزال زخمی کرب و بلا
عاشقان!این دخت شاه کربلاست
دستهای کوچکش مشگل گشاست
شمع شد عشاق را پروانه کرد
کاخ استبداد را ویرانه کرد
گرچه زینب را ز دردش پیر کرد
دست بسته شام را تسخیر کرد
ای شه عطشان بجان دخترت
رو مگردان روز حشر از نوکرت
یا حسین ای پادشاه بی نظیر
در قیامت دست «بابک» را بگیر
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 11:41
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج افشین بابک اردبیلی
ارسال دیدگاه