ای جمعه ی نیامده ی روز گارها
الغوث و الامان خزان و بهارها
آیینه ی شریف ترین تبارها
خال لب تو کعه ی دلبر مدارها
خوش به سعادت پسر مهزیارها
حالا که غصه وصله ی ناجور می شود
گیسوی تو بهانه ی منصور می شود
چشمت شعاع مستی انگور می شود
دارد بساط شکر خدا جور می شود
نامت شراب کهنه ی بزم خمارها
نام تو خواب از سر پیمانه می برد
هوش و هواس از سر میخانه می برد
آتش به شرط بندی پروانه می برد
دل قرعه را به صرف تماشا نمی برد
آتش بزن به هستی ما تازه کارها
حالا که می به دلبری ساغر آمده
عطر گل محمدی از قمسر آمده
آقا بیا که کاسه ی صبرم سر آمده
حتی دعای ندبه صدایش در آمده
برگرد ای قرار دل بی قرارها
قدری محل دهید به این های و هوی ما
ابروت گشته تیغ به زیر گلوی ما
زخم فراق علت درد مگوی ما
مُسْتَأصَليم ته نکشیده سبوی ما
یاد تو برکت قدح می گسارها
از باده ی ولای تو بس نوش می کنیم
عالم به مدح زلف تو مدهوش می کنیم
اما چه سود ریسه که خاموش می کنیم
آقا تو را دباره فراموش می کنیم
ای خسته از شلوغی شعر و شعارها
آن قدر گفته ایم که ضرب المثل شده
دنیا بدون تو به جهنم بدل شده
کعبه شکست خورده ی لات و هبل شده
شیطان دوباره معرکه گیر جمل شده
تیغت کجاست ذریه ی ذوالفقارها
چشمم به جاده های ظهورت سپید شد
ایمان فریب خورده ی ریش یزید شد
طفلی نماز با لب تشنه شهید شد
آقا بیا امید دلم ناامید شد
سررفته است حوصله ی انتظارها
تردید و شبهه از سفرت حرف میزنند
با شک از آخرین خبرت حرف می زنند
از شایعات دور و برت حرف می زنند
آقا بیا که پشت سرت حرف می زنند
ای حرمت تمامی قول و قرارها
وحید قاسمس
منیع:بانک اشعار روضه
- سه شنبه
- 14
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 4:58
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه