آنان که حلق تشنه به خنجر سپردهاند
آب حیات از لب شمشیر خوردهاند
تا در بهار بارش خون بارور شود
نخلی نشاندهاند و به یاران سپردهاند
بار امانتی که فلک بر نتافتش
بر دوش جان نهاده، در این راه بردهاند
این بیشمار لالهرخان در هوای یار
تا روز وصل ثانیهها را شمردهاند
هرچند شاخههای ز طوفان شکستهاند
هرچند شعلههای به ظاهر فسردهاند
روزیخوران سفرۀ عشقاند تا ابد
ای زندگان خاک! مگویید مردهاند!
- پنج شنبه
- ۵
- اردیبهشت
- ۱۳۹۸
- ساعت
- ۱۲:۳۸
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سیدحسن حسینی
ارسال دیدگاه