تا آفتاب از حرکات تو میوزد
از سمت سیب، عطر صفات تو میوزد
دل میدهیم، پنجره را باز میکنیم
باران گرفته، یا کلمات تو میوزد؟
دل میشویم، محض تپیدن به پای تو
بر خاک کوچهای که حیات تو میوزد
اینک چقدر بوی شهادت، چقدر صبح
اینک چقدر از نفحات تو میوزد!
امشب بهار میدمد از خون روشنت
فردا بهشت از برکات تو میوزد
من ایستادهام به تماشای زیستن
جایی که موجموج فرات تو میوزد
با هر اذان به یاد همان ظهر چاکچاک
گیسوی خونچکان صلات تو میوزد
کشتینشستگان تو را بیم موج نیست
جایی که بادبان نجات تو میوزد
- جمعه
- 6
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 18:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید اکبر میر جعفری
ارسال دیدگاه