این صحن که بینالحرمین عتبات است
در اصل، همان عرشۀ کشتی نجات است
دریاب مرا نور چراغ سر گنبد!
تو نورٌ علی نوری و عالم ظلمات است
آنقدر که جانبخشیو آنقدر که جانسوز
پابوسی هر سال تو محیا و ممات است
هر نوحۀ زوار، مضامین لهوف است
هر نالۀ زوار، دعای عرفات است
هر آبله در راه تو یک پلۀ عرش است
هر قطرۀ پر شور عرق، آب حیات است...
سوغات من اشک است برای تو و افسوس
نام تو در این شهر قتیلالعبرات است
گفتم غزلی تازه بخوانم، چه بخوانم
دلچسبترین زمزمه این جا صلوات است
- دوشنبه
- 9
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 20:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد حسین رحیمیان
ارسال دیدگاه