ای کفر و دین فریفتۀ حقگزاریات
وی عقل و عشق، شیفتۀ جانسپاریات...
دشمن به خواری تو کمر بسته بود لیک
با دست خود، به عزت حق کرد یاریات...
چون قلب بیقرار که جان برقرار از اوست
حق را قرار تازه شد از بیقراریات...
زان رو، ز حد گذشت غم بیشمار تو
تا هر دلی کند به غمی غمگساریات...
هم پای مرگ رفت ز جای از صلابتت
هم چشم صبر، خیره شد از بردباریات...
وجه امید ما به تو این بس که حق فزود
با نا امیدی از همه، امیدواریات
ای دل فدای مهر تو از مهربانیات
وی جان نثار جان تو از جان نثاریات...
- دوشنبه
- 9
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 20:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیری فیروزکوهی
ارسال دیدگاه