باران تیر آمد به بالینِ کبوترها
خون میچکید از لابهلای زخمی پرها
در پیکر دشمن هراس مرگ میپیچید
از خشمناک نعرۀ اللهاکبرها...
ما هر زمان عباس را در جبهه میدیدیم
در روی «همتها» و سیمای «دل آذرها»
در کربلای پنج من دیدم که میرفتند
بر سینۀ سرنیزههای خصم، پیکرها
در کربلای پنج من دیدم که میگفتند
«الله اکبر»! «یا حسین»! عباس و جعفرها
دیدم پس از مرگ برادر خطبه میخواند
زینب درون دیدۀ گریان خواهرها
یا فاطمه! صبر تو را من بارها دیدم
در بردبار سینۀ سوزان مادرها
در کربلای پنج در خط مقدم بود
باران تیر آمد به بالین کبوترها
- سه شنبه
- 10
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 11:26
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علیرضا اطلاقی
ارسال دیدگاه