تو یوسفی تو که لبریز بوی پیرهنی
تو یوسفی تو که یاایّهاالعزیز منی
بگو چهها که نکردیم بعد این همه سال
در انتظار تو ما، ما برادران تنی
به روز حادثه یکیک بهانه آوردیم
گریختیم همه هر طرف فقیر و غنی
غنی بهانۀ دار و ندار خود را کرد
فقیر گفت که من زندهام ز بیکفنی!...
نیامدی و چه بتخانهها به پا نشدهست
تبر به دست بیا ای سوار آمدنی
- سه شنبه
- 10
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 11:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی جهاندار
ارسال دیدگاه