وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان
یعنی منم که زنده ام از اشک هایتان
داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی
ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان
از این همه سحر که گذشته است می شود
یک شب نصیب این دل من هم دعایتان
این اشتراک چشم من و چشم خیستان
من گریه ام به کشتۀ کرببلایتان
آقا اجازه می دهید هر وقت آمدید
نقاشیم کنند مرا زیر پایتان؟
یک روز عاشقانه تو از راه می رسی
آن روز واجب است بمیرم برایتان
علی اکبر لطیفیان
- سه شنبه
- 14
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 6:48
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه