وقتیکه دنیا حیطه ظلم و محن شد
وقتی زمان کوچ عشق از شهر تن شد
وقتی خزان.باغ صفا را خشک گرداند
وقتیکه گل پاسوز خاشاک چمن شد
یک لحظه خورشید از ورای عشق تابید
اینگونه بود از دل سیاهی ریشه کن شد
آنروز نبض آسمان یکریز میزد
ناگاه زلف دلفریبی پرشکن شد
یوسف چو دیدش بر زمین افتاده ماهش
مبهوت در سیمای او رعشه به تن شد
در مجلس شب بو که گلشن بانی اش بود
آلاله خوشحال از حضور یاسمن شد
صدها فرشته با هزاران قلب عاشق
آنروزها قربانی چشم"حسن" شد
میلاد او یک اتفاق فوق العاده ست
او رازدار مادری اشراف زاده ست
- چهارشنبه
- 11
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 10:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه