• دوشنبه 17 اردیبهشت 03


شعر امام حسین (ع) -(عشق، فهمید که جان چیست، دل و جانش نیست)

354

عشق، فهمید که جان چیست، دل و جانش نیست
سرخوش آن کس که در این ره سر و سامانش نیست

عشق تو راز بزرگی‌ست که درکش سخت است
درد من درد و بلایی‌ست که درمانش نیست...

آن‌که قربان ره صدق و صفا می‌باشد
آدمی نیست در این دهر که قربانش نیست

دعوتت بانگ اذانی‌ست که می‌خواندمان
کربلای تو نمازی‌ست که پایانش نیست

نیزه و تیغ و سنان ماند و سواران رفتند
هیچ، در دشت، به‌جز زخم شهیدانش نیست

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران