• دوشنبه 14 آبان 03


شعر عرفانی -(در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زدسا)

391

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد

دیگران قرعۀ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدۀ ما بود که هم بر غم زد...

«حافظ» آن روز طرب‌نامۀ عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:27
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران